چون پرستوی مهاجری که راه خانه اش را گم کرده سرگردانم
من هم مسیر زندگی ام را گم کرده ام
هنگام کوچ، خورشید آرزوهایم آرام غروب کرد
شب در راه است و من از شب می ترسم
پر پروازم در شب بر حذر از پرواز است
اندکی صبر باید کرد
روز دیگر خورشید باز خواهد تابید
و نوید پریدن را باز خواهد داد