حرفهای یک دل خسته
دل خون 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لينک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان حرفهای یک دل خسته و آدرس khaste-donya.loxblog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





لينک هاي مفيد

پسر:ضعیفه دلمون برات تنگ شده بود. . .اومدیم زیارتت کنیم!


دختر:تو باز گفتی ضعیفه؟؟؟


پسر:خب. . .منزل بگم چطوره؟؟

دختر:واااای. . .از دست تو!!

...پسر:باشه. . .باشه. . .ویکتوریا خوبه؟

دختر:اه. . .اصلا باهات قهرم!!

پسر:باشه بابا. . .تو عزیز منی خوب شد؟. . .آشتی؟

دختر:آشتی. . .راستی گفتی دلت چی شده؟؟

پسر:دلم!؟. . .آها از دیشب تا حالا یکم پیچ میده!!

دختر:واقعا که!

پسر:خب چیه. . .نمیگم . . . مریضم اصلا. . .خوبه؟

دختر:لوووووس!!

پسر:ای بابا. . .ضعیفه. . .اگه اینبار قهر کنی نازکش نداری ها!! ....

دختر:بازم گفت این کلمه رو. . .!!

پسر:خب تقصیر خودته. . .میدونی اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم. .

.هی نقطه ضعف میدی دستم.

دختر:من از دست تو چیکار کنم؟؟

پسر:شکر خدا. . .!دلم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بودم .  .لیلی

قرن 21من!!!

دختر:چه دل قشنگی داری تو . . .چقد به سادگی دلت حسودیم میشه. . .

پسر:صفای وجودت خانوم.

دختر:میدونی. . .دلم تنگه. . .برای اون همه پیاده روی هامون. . .برای سرک

کشیدن تو مغازه کتاب فروشی و ورق زدن کتابها. . .برای بوی کاغذ... .برای

شونه به شونه باهات راه رفتنو دیدن نگاه حسرت بار بقیه. . .آخه هیچ زنی

مردی

مثل من نداره.

پسر:میدونم. . .میدونم. . .منم دلم تنگه. . .برای دیدن آسمون تو چشمای

تو،برای

بستنی های شاتوپی که با هم میخوردیم. . .برای خونه ای که توی خیال

ساخته

بودیم و من مردش بودم . . .

دختر:یادته همیشه به من میگفتی خاتون؟؟؟

پسر:آره یادمه. . .آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری مینداختی!!

دختر:ولی من که بور بودم . . .

پسر:باشه. . .فرقی نمیکنه.

دختر:آخ چه روزهایی بود. . .دلم برای دستای مردونت که تو دستام گره

میخورد تنگ

شده. . .مجنون من.

پسر:. . .

دختر:چت شد؟چرا چیزی نمیگی؟

پسر:. . .

دختر:نگاه کن ببینم. . .!منو نگاه کن.

پسر:. . .

دختر:الهی من بمیرم . . .چرا چشمات نمناک شده. . .الهی من فدات بشم . .

.

پسر:خدا ن. . .(هق هق گریه)

دختر:چرا گریه میکنی؟؟؟

پسر:چرا نکنم؟؟. . .ها؟؟

دختر:من دوست ندارم مرد من گریه کنه. . .جلوی این همه آدم. . .بخند دیگه. .
.بخند. . .زودباش بخند. . .

پسر:وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم. . .کی اشکامو کنار بزنه که گریه

نکنم؟؟

دختر:اگه گریه کنی منم گریه میکنما. . .

پسر:باشه . . .باشه . . .تسلیم . . .ولی نمیتونم بخندما. . .

دختر:آفرین.حالا بگو کادو ولنتاین برام چی خریدی؟؟

پسر:تو که میدونی. . .من از این لوس بازیا خوشم نمیاد ولی امسال برات

کادوی

خوبی آوردم.

دختر:چی؟ . . .زودباش بگو . . .آب از لب و لوچه ام آویزون شد. . .

پسر:. . .

دختر:باز دوباره ساکت شدی. . !؟؟؟

پسر:برات کادوووو. . .(هق هق گریه).یک دسته گل گلایل!!

یک شیشه گلاب!

یک بغض طولانی آوردم!!

تک عروس گورستان!!

پنج شنبه ها دیگه خیابونها بدون تو صفایی نداره!!

اینجا کنار خانه ی ابدییت مینشینم و فاتحه میخونم.

نه. . .اشک و فاتحه

نه. . .اشک و دلتنگی و فاتحه. . .

خاطرات نه چندان دور. . .

امان. . .خاتون من تو خیلی وقته که. . .

آرام بخواب بانوی کوچ کرده من . . .

دیگه نگران قرصهای نخورده ام. . .لباسهای اتو نکشیده ام. . .صورت پف کرده از

بیخوابیم نباش. . .!

نگران خیره شدن مردم به اشکهای من نباش. . .!

بعد از تو دیگه مرد نیستم اگر بخندم. . .!.


گفتگو با خدا   www . ma3ta . com


[ 23 دی 1391برچسب:, ] [ 11:35 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

تمریــنـــ نرنجـیدنــ میکنــمـــ

و

صبــوری را مشقــــ....

[ 23 دی 1391برچسب:, ] [ 11:35 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

حس میکنم تمام زندگیم شده قدم هایی که هیچ مقصدی ندارن....

 

 رحم کن خدا...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

کاش می شد خودمو یه جایی جا بذارم و

 

 برگردم ببینم نیستم!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

http://postalcart.persiangig.com/axha/kafshhaymaman-2.jpg

[ 23 دی 1391برچسب:, ] [ 11:35 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم ...!

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!!




خاطراتــــــ ـــ ـ کودکیـم را ورق می زنــــ ـــ ـم و یک به یک ، عکسها را با نگاهــــ ــ ـم می نوشم عکسهـای دوران کودکیــــــ ــــ ـم طعـــــم خوبـی دارنــد ....

[ 23 دی 1391برچسب:, ] [ 11:35 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

 تنهـــــــــــاییم عمیق است

  دیگر دست هیچکس به آن نمی رسد!

که بخواهد از
تنهــــــــــــــــــایی

درم آورد...

--------------------------------------------------------

 

تا حالا شده چشمات پر از اقیانوس اشک باشه اما نتونی جاریش کنی؟

 


تا حالا شده یه دنیا حرف کنج دلت سنگینی کنه و قلبت از سنگینیش تیر بکشه!!



اما نتونی به کسی بگی ؟



تا حالا شده یه تلنبار بغض بیخ گلوت گیر کرده باشه و از تیزیش احساس خفگی کنی


 

اما مجبور باشی جلوشو بگیری تا نترکه!!!

 


 آره...؟!؟! 

 



حال این روزهای من اینگونست..!


 

[ 23 دی 1391برچسب:, ] [ 11:35 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

❤❤❤ﻋــﺎﺩﺕ ﻣﯿــﮑﻨﻢ ﺑــﻪ ﺩﺍﺷــﺘﻦ ﭼﯿــﺰﯼ ﻭ ﺳــﭙﺲ ﻧﺪﺍﺷــﺘﻨﺶ ،❤❤❤

ﺑــﻪ ﺑــﻮﺩﻥ ﮐﺴــﯽ ﻭ ﺳــﭙﺲ ﺑــﻪ ﻧﺒﻮﺩﻧــﺶ ،

ﺗﻨــﻬﺎ ﻋــﺎﺩﺕ ﻣﯿــﮑﻨﻢ ،

ﺍﻣــﺎ ﻓــﺮﺍﻣــﻮﺵ ... ... ﻧــﻪ !

 

[ 23 دی 1391برچسب:, ] [ 11:35 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

باز دلم گرفت ....

آسمان هم نیم نگاهی ابریست؟

انگار آسمان دلش گرفته و بغض دارد!

گلایه های بسیاری دارم

نمی دانم از کجا آغاز کنم؟

یا نمی دانم صدایم به تو خواهد رسید

نمی دانم  آیا نشسته ای فقط به درد ما آدمها گوش کنی؟

آرزوهایم یک به یک فنا شدند

جوابی ندارم

خداوندا نمی دانم اگر آفریده ای چرا اینگونه؟

خداوندا آیا حکمت توست ؟

گفته ای درد و رنج را آفریدی تا امتحان کرده باشی؟

پس کجاست وعدهء رستگاری و شادیت؟

کفر گفتن آسان است خداوندا

می دانی که کفر نمی گویم اما گلایه دارم از روزگارت؟

زمین و آسمان از روزگارت به درد آمده اند جوابی نیافتم؟

[ 23 دی 1391برچسب:, ] [ 11:35 قبل از ظهر ] [ Mohsen ]

اشكها قطره نيستند،

بلكه كلماتي هستند كه مي افتند...

فقط به خاطر اينكه پيدا نميكنند

كسي را كه معناي آنها را بفهمد!!

---------------------------------------------------

 

خداوندا مانده ام از چه بگویم

 

چگونه گله کنم

 

از کدامین لحظه و از کدام زندگی بگویم

 

گلایه ها دارم خداوندا

 

اما نمی دانم خواهی شنید

 

جوابی می خواهم چه کسی باید پاسخ گو باشد خداوندا

 

---------------------------------------------------

 

نــــفس میکشــــم تا جــــای مــــرده ها دفــــنم

 

 نـــــكنن .........ايــــــن اســـــــت زنـــــــدكي مــــــــــنه

 دل شــــــــــكسته

---------------------------------------------------

[ 16 دی 1391برچسب:, ] [ 1:52 بعد از ظهر ] [ Mohsen ]

باز دلم گرفت ....

آسمان هم نیم نگاهی ابریست؟

انگار آسمان دلش گرفته و بغض دارد!

گلایه های بسیاری دارم

نمی دانم از کجا آغاز کنم؟

یا نمی دانم صدایم به تو خواهد رسید

نمی دانم  آیا نشسته ای فقط به درد ما آدمها گوش کنی؟

آرزوهایم یک به یک فنا شدند

جوابی ندارم

خداوندا نمی دانم اگر آفریده ای چرا اینگونه؟

خداوندا آیا حکمت توست ؟

گفته ای درد و رنج را آفریدی تا امتحان کرده باشی؟

پس کجاست وعدهء رستگاری و شادیت؟

کفر گفتن آسان است خداوندا

می دانی که کفر نمی گویم اما گلایه دارم از روزگارت؟

زمین و آسمان از روزگارت به درد آمده اند جوابی نیافتم؟

[ 16 دی 1391برچسب:, ] [ 1:52 بعد از ظهر ] [ Mohsen ]
همه میگویند چشم را که بستی سخت است راه رفتن و یافتن راه ولی من چه ماهرانه وقتی چشمانم را میبندم مسیر رسیدن به تو را میابم و طی میکنم



چرا نگاه می کنی؟ تنهــا ندیده ای؟ به من نخنـــد… من هم روزگاری عزیــــز دل کسی بودم



خـیـلـی سـخـت ِ دلـت بـودنـش رو بـخـواد . . . ولـی بـه نـبـودنـش عـادت کـنـی ! . .


دلتنگی یعنی ؛ همین بارانهای بی امان ... همین خیابانهای بلند خیس .. همین آدمهای در انتظار آخرین قطار عصر همین چترهای سیاه روی سر ! دلخستگی هم یعنی : همین " من " که دیگر زیر هیچ بارانی قدم نمیزنم ..!!


خسته ام… از تـــــو نوشتن…! کمی از خود می نویسم این “منم” که، دوستت دارم…!


خدایــــا التمــاست مــــــی کنــــم همــــــه دنیــایــت ارزانــیِ دیگــران ! ولـــی ; آنــکــه دنـیـــایِ من اســت به من برگردان...........


با كدام واژه برایت دلتنگی كنم ؟ می خواهم با چشمانم ،برایت دست تكان دهم 


[ 16 دی 1391برچسب:, ] [ 1:52 بعد از ظهر ] [ Mohsen ]

کاش گاهی مردبودم

 

 

میشدهروقت تنهام به کوچه بیایم

 

وقدم بزنم تاآنجایی که دلم میخواست

 

ونگران نگاههای مردم نباشم


کاش گاهی مردبودم

 

میشدشادی ام را...

 

به کوچه بریزم...

 

باصدای بلندبخندم

 

وهیچ ماشینی

 

برای سوارکردنم ....ترمزنکند

 

کاش..........

[ 16 دی 1391برچسب:, ] [ 1:52 بعد از ظهر ] [ Mohsen ]
 

در زندگی زخمهایی است که در انزوای روح آدم قرار می گیرند.

 

[ 16 دی 1391برچسب:, ] [ 1:52 بعد از ظهر ] [ Mohsen ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 39 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

کم کم یاد خواهی گرفت .. تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست .. و زنجیر کردن یک روح را اینکه .. عشق تکیه کردن نیست .. و رفاقت .. اطمینان خاطر و یاد میگیری که .. بوسه ها قرارداد نیستند کم کم یاد میگیری .باید باغ خودت را پرورش دهی .. به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی که محکم باشی .. پای هر خداحافظی یاد میگیری که .. خیلی می ارزی ..
امکانات وب

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 1232
بازدید هفته : 1257
بازدید ماه : 1765
بازدید کل : 118855
تعداد مطالب : 457
تعداد نظرات : 69
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


آگهی انجمن بهترین وبلاگ

انجمن آگهی بهترین کد قالب وبلاگ

افزایش امتیاز وبلاگ

جایزه ویژه : تبدیل وبلاگ به سایت
وبلاگSponsered By :

قالب کد وبلاگ قالب وبلاگ



پيچک

سيستم افزايش آمار هوشمند تک باکس